کد خبر : ۲۲۲۰۳۶ تاریخ خبر: ۱۳۹۵/۱۱/۱۳ ساعت ۱۰:۰۱
نگاهی به حال روز پل قدیم دزفول
در پل باستانی دزفول نمی توان ردپایی از زمان ساسانیان یافت! (قسمت دوم)
از سوی دیگر نگاه مهربانمان میزبان هنر استادان عکاسی و دوربین های میلیونی و گروه های حرفه ای ست که با رشد قارچ گونه و قابل توجه شان، دست در دست انجمن فلان و بحمان، با همراهی پهپادهای تصویر برداری، هرروز از زمین و هوا، تصاویری به غایت زیبا و خیره کننده از شهرمان را ثبت و منتشر می کنند و ما با همه ی وجودمان برای "غروب زیبای دز"، "طبیعت زیبای شهیون"، "جاده ی سردشت"، "پارک ساحلی" و "معماری آجری" لایک می زنیم و کامنت می نویسیم و خشم فروخورده ی خود از بی توجهی به این همه داشته ها و مواهب، و ایستادن در جایی که حقمان نیست را در کالبد نحیف ترین جملات ابراز می کنیم و شب با ناراحتی از اینکه قدر پاریس کوچولویمان را نمی دانند، از وهم به خواب تغییر وضعیت می دهیم و با بانگ ناقوس و سرود حزن انگیز مرگ، کلمات و جملات گزارش های تکان دهنده در رؤیاهایمان به رژه در می آیند: " سپیده صبح که سر میزند تابش خورشید بیپروا از راز زیبای یک پل قدیمی در گوشهای از یک شهر خوش آوازه در عرصه تاریخ پرده بر میدارد و با تابیدن بر خشتهای هزاران ساله چشمها را به نظاره جواهری بیهمتا دعوت میکند، نمای زیبای پل، آدمی را سرمست میکند، سرمست از تماشا توام با لذت بردن از اثری که زنده کننده تاریخ است.
پایههای بلند و استوار پل همچون سروی باشکوه بر روی زمین جا خوش کردهاند، گویی میخواهند اقتدار پل را به رخ جهانیان بکشند، روز را که به پایان برسانی و تاریکی شب را در کنار پل بگذرانی صدای گوشنواز رودخانه دز که آرام و بیمحابا در زیر پل جاری است و دلنوازی نور مهتاب که پل را همچون کرمی شبتاب نمایان میکند، حسی ناب و بینظیر در درون آدم ایجاد میکند، حسی مانند ایستادن در فراسوی تاریخ... اکنون که نزدیک به دو هزار سال و به طور دقیق ۱۷۷۵ سال از ساخت پل میگذرد این اثر به عنوان یادگار اعصار تاریخی هنوز هم به حیات خود ادامه میدهد و در راس کانون توجهات گردشگرانی است که دزفول را مقصد سیر و سفر خود انتخاب میکنند. پل تاریخی دزفول که در گذشته از نامهایی همچون جندی شاپور، دیز، روناش، شادروان و اندامش برخوردار بوده، این ظرفیت را دارد تا به عنوان یکی از مهمترین نمادهای ملی مطرح شود تا هر ایرانی به داشتن چنین گذشتهای بر خود ببالد ضمن اینکه پل باستانی دزفول یکی از باشکوهترین آثار تاریخی ایران و خوزستان است که با توجه به این عظمتی که دارد میتواند در سطح بین المللی نیز ثبت شود. همجواری پل با بافت تاریخی دزفول، مجاورت آن با بقعه امامزاده علی مالک و نزدیکی به مزار شهدای گمنام در مسجد کجبافان، مجموعه منحصربهفرد فرهنگی و گردشگری را با هویت اسلامی و ایرانی در جنوب شهر دزفول شکل داده که نظیر آن را در کمتر شهری میتوان یافت. گذر با پای پیاده از روی این پل به یکی از تفریحات لذت بخش شهروندان دزفولی تبدیل شده است" و الخ.
سخن از چیست؟
کسانی که تفریح لذت بخششان پیاده روی، روی پل باستانی باشد، آنقدر انگشت شمارند که به چشم نمی آیند، اما برای احترام به شعور همان شمار اندک نفرات، بدنیست اشاره ای داشته باشیم به اینکه روی چه چیزی پیاده روی می کنند؟ دلسوزان و امیران لایک و کامنت و غصه پردازان و غمگسارانی که در غم مرگ پل باستانی اشکشان به خون تبدیل شده، زحمت تخمین حدودی و همینطور دقیق بنا را کشیده اند و در آن جای هیچ شک و شبهه ای نیست. "نزدیک به دو هزار سال یا به طور دقیق 1775 سال". این ما به التفاوت دو قرن و ربعی هم فدای سر اولین گوینده و ناقلان بعدی. اما شبهه و فاجعه ای اینجا رقم خورده. شبهه اینکه این رقم مربوط به کجاست؟ و فاجعه اینکه این حماسه سرایی وهم آلود، این تصوّر را برساخته که وقتی به پل باستانی نگاه می کنیم، تمثال پدربزرگی دوهزارساله را می بینیم و اگر هنگام غروب، به امتداد پل در افق خیره شویم، در پس آن چهره «کوروش و داریوش و شاپور»؛ باستانی ترین پدربزرگان ستایش برانگیزی که در ضمیرمان سراغ داریم هم قابل رؤیت است!
حیرت آور اینجاست که اگر هریک از ناقلان و شاعران، فقط یکبار در بیداری به سیاحت پل بروند و تن جابجا عریانش را با چشم عقل و حساب، برانداز کنند، در می یابند که این یاوه ها تا چه اندازه با واقعیت موجود بیگانه ست و در چه توهم بی اساسی به دنبال پدربزرگ خویش می گردند. امروز به جرأت می توان گفت که وضعیت پل باستانی و حتی آسیاب های قرارگرفته در رودخانه، مشابه وضعیت یک «قدمگاه» است. بعبارت صریح تر، در این گورها، مُرده ای نیست و این بارگاه ها، زمان های دور فقط میزبان قدم هایی بوده اند. آنچه که می بینیم را درست تر است که اینگونه تعبیر کنیم: « پلی که می بینیم، در محلی واقع ست که از دو هزار سال پیش در آنجا پلی وجود داشته ». این تعبیر متضمن این حقیقت تاریخی مهم است که امروز دست روی هیچ نقطه ای از این سازه نمی توان گذاشت که دوهزار سال قدمت داشته باشد، مگر آنکه چند نقطه ی معدود آنرا بارها و بارها و بیشتر از حال حاضر تخریب نموده تا شاید به آثاری از اسکلت پدربزرگ دوهزارساله دست یابیم.
آخر یکبار نباید کسی از خودش بپرسد که اگر تکنولوژی ساخت سازه ای به این استحکام را از دوهزار سال پیش داشته ایم، چرا حتی یک ساختمان دیگر از آن دوران نه در دزفول و نه حتی شوش، برایمان اینچنین استوار به یادگار نمانده؟ اینجا لازم است برای آن دسته از کسانی که شاید در خانه های بافت قدیم و معماری آجری دزفول در جستجوی شاپور و عیال یا اسرای رومی هستند تصریح کرد که قدمت این بناها نهایتاً به زمان قاجاریه می رسد.
کجای پل "دقیقاً 1775 سال" قدمت دارد؟
در همان دانشنامه ی برخطِّ «ویکی پدیا» که آغاز همه ی این داستان سرایی ها، با کپی کردن از منابع آن آغاز می شود، درباره ی ساختار پل توضیح داده شده، اما گویا عموم خوانندگان و جاعلان، در همان پاراگراف اول و دوم اشکشان سرازیر شده و رگ غیرتشان آنقدر می جنبد که به ادامه متن نمی رسند و همانجا تصمیم می گیرند تا خون خود را برای حراست از این میراث دو هزارساله فدا کنند و صفحه مرورگر را بسته و به صدور بیانیه در اینستاگرام و تلگرام مبادرت می ورزند. غافل از آنکه مایه ی اصلی آنچه لباس پل دوهزار ساله را بر تنش پوشانده اند، اگر سختگیری نکنیم و بر تعمیرات یکی دو قرن اخیر از زمان عبدالحسین رشیدیان دزفولی و شیخ محمدطاهر معزی و سربازان انگلیسی گرفته تا به امروز، چشم بپوشیم، نهایتاً به چهار تا پنج قرن پیش باز می گردد، یعنی زمان صفویه. و در این دوره است که ساختمان فعلی پل، بر روی باقی مانده ی ساختمان پیشین بنا گذاشته شده. باید توجه داشت که در همین بازه هم، یعنی از همان دوهزار سال پیش تا زمان صفویان، این پل ترمیم و تعمیر و تغییرها به خود دیده. و اگر کسی کنجکاوی بسیار داشته باشد تا بالاخره نقطه ای 1775 ساله در تمام این سازه کشف کند، باید فقط به قسمت زیرین یکی دو پایه ی پل مراجعه کند و پس از تخریب ترمیم ها و تغییرها و تعمیرهای صورت گرفته طی همه ی این قرن ها، احتمالاً بیش از چند تخنه سنگ که اسرای رومی روی هم چیده باشند، چیزی دستگیرش نخواهد شد، این وضعیت برای آسیاب های واقع در مسیر رودخانه هم صادق است. و صد البته چه چنین گوهر مقصودی بدست آید و چه نآید، و فقط علمی بر موجود بودنش وجود داشته باشد، مایه افتخار و غرور و مستحق پاسداری و حراست است. پس تا اینجا می توان نتیجه گرفت که تخریب و ترمیم هایی که امروز یا هرزمان دیگری صورت گرفته و می گیرد، کمترین ارتباطی با سازه ای به قدمت هزار و هفتصد سال ندارد. چه آنکه حضور محسوس چنین بنایی فقط در قلب های ماست. و شاید زمان آن فرارسیده باشد که برای اسرای رومی، چون دیگر مُردگان طلب آمرزش و مغفرت نموده و از خیال دژ و قلعه و شاه و شاپور و سنگ و ساروج، به در آمده و کمی اصولی تر به وضعیت این بنا و سایر مسائل پرداخته شود.
نویسنده: محمد ناجی